Taranehaie Irani

           T A R A N E H          


:كوچه

محزون و غريب و در به  در  بود دلم

چون مرغ بدون بال و پر بود دلم

چون كوچه خلوت شب باراني

يك عمر بدون رهگذر بود دلم

:سوگ

دل را به غم زوال خود بگذاريد

در سوگ شكسته بال خود بگذاريد

اي خاطره ها كه غم به همراه شماست

يك لحظه مرا به حال خود بگذاريد

:خواب

در روشني آب تو را ميبينم

در بركه ي مهتاب تو را ميبينم

عمري است كه با خيال عشقت شبها

مي خوابم و در خواب تو را مي بينم

:كوره راه

ديگر مرا اميد نگاهي نمانده است

در سينه ي شكسته ام آهي نمانده است

در راه كوچ چلچله هاي غريب عشق

جز كوره راه حادثه راهي نمانده است

خشكيده باغ خانه و ديگر در اين سرا

جز بوته هاي غصه گياهي نمانده است

هيچم مخواه,در دل تاريك زندگي

از من بغير بخت سياهي نمانده است

در اوج بي نهايت هفت آسمان عشق

غير از دل شكسته پناهي نمانده است

:زندگي

زندگي يه بازيه ,كي از عمرش راضيه 

ابر گريون دلم ,چشمه ي خون دلم

نمي تونم دلم  و راضي كنم

اين دل ديوونه رو راضي به اين بازي كنم

:عاشقم من

عاشقم من ,عاشقي بي قرارم

كس ندارد خبر از دل زارم

آرزويي جز تو در دل ندارم

من به لبخندي ,از تو خرسندم

مهر تو اي مه , آرزومندم بر تو پايبندم

از تو وفا خواهم ,من ز خدا خواهم

تا به رهت بازم جان

از همه بگسستم,تا به تو پيوستم

بر تو فدا سازم جان

عاشقم من ,عاشقي بي قرارم

كس ندارد خبر از دل زارم

آرزويي جز تو در دل ندارم

من به لبخندي ,از تو خرسندم

مهر تو اي مه , آرزومندم بر تو پايبندم

خيز و با من در افق ها سفر كن

دل نوازي چون نسيم سحر كن

ساز دل را نغمه گر كن

همچو بلبل نغمه سر كن,نغمه گر كككككككككككن

:رهگذار عمر

رهگذار عمر سيري, در دياري روشن و تاريك

رهگذار عمر راهي , بر فضاي دور  يا نزديك

كس نمي داند كدامين روز مي آيد؟

كس نمي داند كدامين روز ميميرد؟

چيست اين افسانه ي هستي خدا يا چيست؟

پس چرا آگاهي از اين قصه ما را نيست؟

كس نمي داند كدامين روز مي آيد؟

كس نمي داند كدامين روز ميميرد؟

صحبت از مهر و محبت چيست؟

جاي آن در  قلب ما خاليست

روزي انسان بنده ي عشق محبت بود

جز ره مهر و وفا راهي نميپيمود

كس نمي داند كدامين روز مي آيد؟

كس نمي داند كدامين روز ميميرد؟

چيست اين افسانه ي هستي خدا يا چيست؟

پس چرا آگاهي از اين قصه ما را نيست؟

كس نمي داند كدامين روز مي آيد؟

كس نمي داند كدامين روز ميميرد؟

:درويش

مي توان در ظلمت شبها گريست

در غم ((شبهاي بي فردا)) گريست

يا براي لحظه اي پيدا شدن

در عبوراز مرز نا پيدا گريست

يا كه درويشانه با غمهاي خويش

در سكوت انزوا تنها گريست

ميشود از هياهوهاي شهر

در غروب جنگل  رويا گريست

رفتي اما,اين معما حل نشد

در غم تو ميتوان آيا گريست؟

:اميد و ياري

چه خوش باشد كه بعد از انتظاري

باميدي رسد اميدواري

از اون بهتر و از اون خوش تر نباشه

دمي كه ميرسد ياري بياري

:دروطن بمان

به غربت رفتم و مثل وطن نيست

غم خوردن كسي مانند من نيست

اگر شير و شكر غربت بنوشي

به مانند گدايي وطن نيست

:دل من

دلي دارم دلي دارم پر از غم

نه يك جو از دلم غم ميشه كم

نه دستم ميرسد آن گل بچينم

نه اون سرو بلند سر ميكنه خم

:فقط عشق

تركه دين و دل نمودم ترك جان هم ميكنم

غير از عشق هرچه بگويي ترك آن هم ميكنم

hami_rb@yahoo.com (hamed)  :فرستنده

:آسمون

شبامون آه كه چه تاريك و چه سرد

دلامون جاي غم لونه ي درد 

تو رو بي من منو دور از تو گذاشته

چي بگم با منو تو دنيا چه كرده

آسمون با من و تو قهر ديگه

هر كدوم از ما تويك شهر ديگه

تو دلم اين همه غم جا نمي گيره

چي بجز غم داره اون دل كه اسيره 

گفتي از ياد ميره اين غمها يه روزي

تو دلم ريشه دوونده ديگه ديره

آسمون با من و تو قهر ديگه

هر كدوم از ما تويك شهر ديگه

تو ميگي نامه نوشتي نرسيده

از تو يك خط يا نشون هيچكي نديده

منم امشب واسه تو نامه نوشتم

اما اشكام همه رو نامه چكيده

تو ميگي نامه نوشتي نرسيده

از تو يك خط يا نشون هيچكي نديده

منم امشب واسه تو نامه نوشتم

اما اشكام همه رو نامه چكيده

ما اشكام همه رو نامه چكيده

آسمون با من و تو قهر ديگه

هر كدوم از ما تويك شهر ديگه

شبامون آه كه چه تاريك و چه سرد

دلامون جاي غم لونه ي درد 

تو رو بي من منو دور از تو گذاشته

چي بگم با منو تو دنيا چه كرده

آسمون با من و تو قهر ديگه

هر كدوم از ما تويك شهر ديگه

 

شما مي توانيد ترانه هاي خود را به آدرس ايميل زير بفرستيد تا در صورت ممكن ترانه ي شما را در اين صفحه بگذارم

Dalbrs@yahoo.com 

Go to home page  click here...

Dar sorate dashtane moshkel dar fonte taraneha lotfan Font Farsi ra download konid